جدول جو
جدول جو

معنی باسه لن - جستجوی لغت در جدول جو

باسه لن
(سِ لَ)
آوازه خوان معروف نرماندی در قرن پانزدهم که در شهر ویر متولدشد. او سواد نداشت و ابتدا آسیابان بود و هنوز بقایای آسیای او تحت عنوان ’آسیای باسلن’ حفظ شده است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(لِ)
شهری به اسپانیا ازایالت ژائن، دارای 8هزار تن جمعیت. بسال 1808 میلادی ژنرال دوپون درین شهر حق کاپیتولاسیون را امضاء کرد
لغت نامه دهخدا
(اَ لا)
بوسه زننده:
چون عاشق بوسه زن لب خم
در حلق قنینه جان فروریخت.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(نَنْ دَ / دِ)
باخیزان. هر دوبمعنی درست کننده دیوار و بنا و خانه. باخسه هم گویند و کسی را که سنگ را بردیف روی دیوار چیند باخه زن گویند. (شعوری ج 1 ورق 179). و رجوع به باخره شود
لغت نامه دهخدا
(پَ / پِ)
نوازندۀ کاسه (از آلات موسیقی) :
ز بهر مقرعیان تاج شاه چین بستان
ز بهر کاسه زنان تخت میر روم بیار.
مسعودسعد (دیوان چ رشید یاسمی ص 194)
لغت نامه دهخدا
(سَ / سِ تَ)
کنایه از کسی است که از جمیع حیثیات و قابلیتها بی بهره باشد، کنایه از مرده و میت آدمی هم هست. (برهان) :
نالان رباب از بس زدن هم کفچه سر هم کاسه تن
چوبین خرش زرین رسن، بس تنگ میدان بین در او.
خاقانی.
، مردم گوژپشت را نیز گویند. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(اُ سِ)
یا اک آنس در اساطیر یونانی، رب النوع دریا، ارشد تیتانها، پسر اورانس و گاءآ
لغت نامه دهخدا
تصویری از کاسه زن
تصویر کاسه زن
نوازنده کاسه: (ز بهر مقرعیان تاج شاه چین بستان ز بهر کاسه زنان تخت میرروم بیار،) (مسعود سعد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاسه تن
تصویر کاسه تن
آنچه تنه اش مانند کاسه باشد: (نالان رباب از بس زدن هم کفچه سر هم کاسه تن چو بین خرش زرین رسن بس تنگ میدان بین در او) (خاقانی)، کوژ پشت، بی قابلیت
فرهنگ لغت هوشیار